چشمه،دریا شد

چشمه از کوه تراوید،سرخوش و چالاک تیز پا.راهی دراز پیش رو داشت. 

سبزه را سلام داد.صخره را طواف داد.در گوش سنگ نرم وعاشقانه نجوا کرد .درختچه ها را مهربانانه نواخت.بر نوک پرنده ای تشنه بوسه زد. 

 

رفت و رفت و رفت.چوپانکی خسته از راه رسید. چشمه، سخاوتمندانه خنکای خویش را به لب ها و صورت او بخشید.با نی لبک او هم ساز شد. همین به او توان بخشید.شتاب گرفت . 

خورشید بر آمد وچشم در چشم چشمه خندید. 

 

چشمه، پاره ای از خویش را سخاوتنمندانه به آسمان بخشید. ابر کوچکی در آسمان بال و پر گشود. همه ی جوانه ها تبسم زدند.همه ی زمین ها منتظر باران ماندند. 

 

چشمه همچنان می رفت. چشمه خوب بود و مهربان و سخاوتمند و خدا به پاس این همه خوبی    دست چشمه را گرفت وخیلی زود به (دریا) رساند.

چشمه دریا شد...

نظرات 4 + ارسال نظر
مریم شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:39 ق.ظ http://shaparakha.blogsky.com/

سلام خوبی؟
آپم

سلام،بهت سر میزنم...

باران عشق یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:27 ق.ظ http://unforgiven63.loxblog.com

به نام آنکه اشک را آفرید تا سرزمین وداع آتش نگیرد...
سلام
بلاگ قشنگی داری
دوست داشتی پیش منم بیا...

ممنون از لطفت.

smile to me پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ق.ظ http://xyz.blogsky.com

سلام

پست فوق العاده قشنگی بود.

اولین بار بود تو زندگیم یه متن رو 2 بار خوندم!!!

مرسی.

مریم پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:26 ب.ظ http://shaparakha.blogsky.com

سلام خوبی
آپم
زود بیا منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد